مولانا خالد ذو الجناحين قدّس سرّه
مولانا خالد به قول اکثر نويسندگان در سال 1193 هجری (1779م) يا نزديک بهمين تاريخ در قصبه ی قره داغ چشم به جهان گشود. وی تحصيلات اوليه را در کانون گرم خانواده ودر کنار پدر بزرگوارش مولانا احمدبن حسين عثمانی شروع کرد، قرآن مجيد و مقدماتی از صرف و نحو را در قره داغ آموخت و برای ادامه ی درس و استفاده از محضر استادان بزرگ راهی سليمانيه شد. استادان وی عبارتند از: سيد عبدالکريم برزنجی، سيد عبدالرحيم برادر سيد عبدالکريم، شيخ عبدالله خرپانی، ملا ابراهيم بياره ای، ملا جلال الدين خورمالی، ملا محمود غزائی، ملا صالح تره ماری، ملا عبدالرحيم زيارتی، ملا محمد بالکی مشهور به ابن آدم،شيخ محمد قسيم سنه ای (سنندجی) متوفی به سال 1236هجری که اجازه ی اجتهاد از وی دريافت کرده است.
مولانا در همه ی علوم عقلی و نقلی آن عهد چون صرف و نحو، معانی و بيان و بديع، منطق و آداب بحث و مناظره، حکمت، هيئت، حساب و هندسه، عروض و قافيه، اصول فقه و اصول دين، حديث و تفسير و تصوف دارای مرتبه ای بلند و عاليمقام بوده تا آنجا که به هر مسأله دشوار و مشکل پاسخ می داده و چنان به سرحد کمال رسيده که در ميان علما و دانشمندان عصر خويش نظير و همتائی نداشته است. مولانا در سال 1220هـ - 1805م به شوق زيارت خانه ی خدا و مدينه منوره راهی حجاز می شود. پس از زيارت مرقد سرور کائنات برای يافتن يکی از اولياء که از او کسب فيض کند به جستجو می پردازد و هنگام مراجعت از مدينه، با دانشمندی يمنی بر خورد می کند و او نشانه ی کسی را در مکه می دهد و می گويدکه گشايش کارت به دست اوست . مولانا در مکه آن شخص را پيدا می کند و از وی در خواست می کند که تحت تعليم او قرار گيرد. اما او با دست اشاره می کند که گشايش کارش در هندوستان است و بايد منتظر کسی باشد که وی را بدان ديار رهنمائی کند. تا اينکه يک روز درويشی از مريدان و نمايندگان قطب روزگار شاه عبدالله دهلوی قدس سره آمده و مولانا را با خود به هندوستان برد. مولانا از طريق ايران و افغانستان و پاکستان در مدت يک سال به هندوستان می رسد و به حضور شيخ عبدالله دهلوی شرفياب می شود و چنان مورد توجه قرار می گيرد که مدت پنج ماه مقام قرب حضور و مشاهده را دريافت می نمايد. سينه اش طور تجلی انوار حق می گردد و در طريقت و عرفان به مقام «فنا» و «بقا» ارتقاء پيدا می کند و شاه عبدالله با اشاره ای روحانی از اولياء کرام و بزرگوار نقشبندی قدس الله اسرارهم ضمن اجازه ی ارشاد هر پنج طريقه ی معروف از: نقشبندی، قادری، سهروردی، کبروی و چشتی اجازه ی تدريس حديث و تفسير و تصوف، اوراد و ادعيه را به او می دهد. مولانا خالد پس از يک سال توقف در دهلی و طی مراتب عاليه ی کمال و اجازه ی ارشاد در طريقت از پير بزرگوار خود، شاه عبدالله وی را امر به بازگشت کردستان می فرمايد تا در آنجا به ارشاد طالبان حق و حقيقت بپردازد. مولانا پس از مراجعت از هندوستان، درسنندج و سليمانيه و بغداد و سپس در شام به ارشاد مشغول می شود. وسرانجام شب جمعه سيزدهم ذی القعده سال 1242 هجری چشم از جهان فرو می بندد. همان شب جنازه ی او را به مدرسه اش انتقال داده، مراسم غسل و تکفين را بجای می آورند و بنا بر وصيتش تا صبحگاه بر جنازه اش قرآن می خوانند. سپس خلفا و مريدان پيکرش را برسر دست به مسجد «يلبغا» انتقال می دهند و پس از ادای نماز به وسيله ی سيد محمدامين عابدين، پيکر پاکش را در «تل نور» جبل قاسيون به خاک می سپارند. ماده تاريخش را در کلمه ی «مغرب» ثبت کرده اند، خدايش بيامرزد.