«عفّت و فقر»

مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و سلم آمد و مقداری گوشت به آن حضرت داد و عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و سلم این گوشتها را به یکی از فقراء مسلمین بده و فقراء مسلمین که اطراف پیغمبر صلی الله علیه و سلم آنجا حاضر بودند شام خورده و دست از غذا کشیده بودند نبی اکرم صلی الله علیه و سلم از همه ی آنها سؤال کرد: آیا احدی از شما به این گوشت احتیاج دارد؟ در جواب عرض کردند: خیر یا رسول الله صلی الله علیه و سلم ما همه از غذا دست شسته ایم. سپس حضرت رسول به ابوهریرة رضی الله عنه گفتند این گوشت را بگیر و آنرا به مادر یتیمانی ببخش که پس از مرگ پدرشان فقیر شده باشند. ابوهریرة رضی الله عنه گوشتها را برداشت و به سوی منزل یکی از مادران یتیم حرکت کرد تا گوشت را به آنها برساند وقتی که به در منزل أیتام رسید در را زد مادر آنها از درون منزل گفت کیست در می زند؟
ابوهریرة در جواب گفت من هستم. رسول خدا مرا فرستاده تا این گوشتها را به شما بدهم تا برای بچه هایت درست کنی، مادر عرض کرد سلام مرا به رسول الله صلی الله علیه و سلم برسان و به او بگو که خداوند به شما خیر بدهد من و اولادم امشب شام خورده ایم و بچه ها با شکم سیر خوابیده اند. ابوهریرة گفت: خوب برای فردا بردار تا بچه ها بخورند، زن جواب داد و گفت: برو به رسول خدا بگو: که آیا ضامن می شوند تا صبح فردا بچّه هایم زنده بمانند تا من هم گوشت را برای فردای آنها از شما بگیرم، ای ابوهریرة گوشتها را بردار و به کسی که از ما بیشتر احتیاج دارد بده».
حکایتهای حکمت آمیز ص 58