
 هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و سلم در بیعت عقبه ی دوم از انصار بیعت می گرفت، در میان هفتاد نفری که هیئت انصار را تشکیل می دادند، جوانی نشسته بود که رخسار روشن، نگاه جذاب و دندان های براقی داشت... آرامش روح وقارش چشم ها را خیره می ساخت. وقتی سخن می گفت طرز گفتارش بر خیرگی چشم های هر بیننده ای می افزود. این جوان معاذ بن جبل رضی الله عنه بود. بنابراین او یکی از انصار است که روز بیعت عقبه ی دوم بیعت نمود و از جمله ی سبقت جویندگان و نخستین گروندگان به شمار می رود. مردی که مثل او دارای چنین سابقه درخشان؛ و ایمان و یقینی باشد، طبعاً در هیچ محل و جنگی از پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم جدا نمی شود، معاذ رضی الله عنه نیز چنین بود. علاوه بر این درخشنده ترین مزایا و بزرگترین خصائص او، دانایی او به تعالیم دینی یعنی «فقه» بود... . در علم و فقه به مرتبه ای رسیده بود که شایسته ی این فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و سلم باشد که درباره اش فرمود: «معاذ بن جبل رضی الله عنه آگاه ترین فرد امت من به حلال و حرام است». معاذ بن جبل رضی الله عنه از لحاظ روشنی عقل و هوش سرشار شبیه عمر بن خطاب رضی الله عنه بود، پیامبر صلی الله علیه و سلم وقتی که می خواست او را برای دعوت مردم به سوی اسلام، روانه یمن کند، از او پرسید: «ای معاذ! در میان مردم براساس چه چیزی قضاوت خواهی کرد؟ معاذ رضی الله عنه در پاسخ گفت: (بقیه در ادامه مطلب)
 در میان ناز و نعمت متولد شد. پدرش از طرف کسری حاکم شهر «اُبُلّه» بود... او از جمله ی اعرابی بود که مدتها قبل از ظهور اسلام به عراق مهاجرت کرده بودند... این کودک در قصر باشکوه پدرش که در نزدیکی منطقه ی جزیره و شهر موصل در کنار فرات سر به آسمان برافراشته بود، در کمال خوشبختی و سعادت زندگی کرد. در یکی از روزها سرزمین آنها مورد هجوم رومیان قرار گرفت، سپاهیان ددمنش رومی عده ی زیادی را به اسارت گرفتند و با خود بردند، این نوجوان که صهیب بن سنان نام داشت نیز جزو اسرا بود. بازرگانان برده فروش مرتب او را خرید و فروش می کردند تا آن که گردش و دربدری او در مکّه پایان یافت. او پس از آن که دوران طفولیت خود را در روم به پایان رسانید و پا به سنین جوانی نهاد ـ و حتی زبان و لهجه ی رومیان را به خوبی یاد گرفت، در مکه به «عبدالله بن جدعان» فروخته شد. صاحبش از تیز هوشی و شادابی و پاکدلی او شگفت زده و متعجب بود، لذا او را آزاده نموده و شرایط لازم را برای او فراهم می کند تا با خودش به کار تجارت و بازرگانی بپردازد. در یکی از روزها... بهتر است از دوستش «عمار بن یاسر رضی الله عنهما» بخواهیم تا ماجرای آن روز را تعریف کند. عمار رضی الله عنه می گوید:
 خبر هجوم و حمله ی سپاهیان فارس به مسلمانان و... جنگ جسر که تنها در یک روز چهار هزار نفر شهید و قربانی شدند و... پیمان شکنی مردم عراق، امیر المؤمنین عمر بن الخطاب رضی الله عنه را نگران کرده بود به همین دلیل تصمیم گرفت که خود بسوی میدان نبرد رفته و فرماندهی جنگی سرنوشت ساز علیه سپاهیان فارس را بر عهده گیرد. بدین منظور علی بن ابی طالب رضی الله عنه را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین و با تعدادی از یارانش راهی شدند. هنوز مسافت زیادی از مدینه دور نشده بودند که برخی از یارانش بهتر آن دیدند خلیفه به مدینه برگشته و یکی از اصحاب را به جای خود به این مأموریت مهم بفرستد. این پیشنهاد عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه بود. او گفت در حالی که اسلام روزهای سرنوشت سازی را پشت سر می گذارد درست نیست که امیر المؤمنین این گونه به خطر بیفتد. حضرت عمر رضی الله عنه دستور داد که مسلمانان جهت مشورت جمع شوند، بنابراین اذان نماز جماعت گفته شد و علی بن ابی طالب رضی الله عنه هم فرا خوانده شد، او نیز همراه با تعدادی از مردم مدینه به سوی محلی که امیر المؤمنین و یارانش در آنجا حضور داشتند رهسپار شد...
 در اوج پیری به سخن آمد و گفت: «با رسول خدا صلی الله علیه و سلم بیعت کردم و تا به امروز نه بیعتم را شکسته ام و نه آن را تغییر داده ام. هیچ وقت هم به فتنه جو و آشوبگر بیعت نداده ام و تن هیچ مؤمنی را هم در قبرش نلرزانده ام». این سخنان چکیده ی قابل اعتماد از زندگی مرد صالحی است که بیشتر از هشتاد سال از عمرش سپری شده است، او تنها سیزده سال از عمرش می گذشت که به اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و سلم پیوست. آن هنگام که با پدرش به غزوه ی بدر آمد به این امید که میان مجاهدین جایی برای خود بیابد اگر رسول خدا صلی الله علیه و سلم او را به واسطه ی سن کمش باز نمی گرداند. این کودک که آثار و نشانه های مردانگی هم خیلی زود در او به ظهور رسید، از همان روز، بلکه پیش از آن، هنگامی که با پدرش به مدینه هجرت کرد، به پیامبر صلی الله علیه و سلم و اسلام پیوست.
 هرگاه نزد عمر بن الخطاب رضی الله عنه از ابوبکر صدیق رضی الله عنه نامی برده می شد، می فرمود: ابوبکر رضی الله عنه «سَروَرِ» ماست و «سَروَر» ما را آزاد کرد. منظورش بلال رضی الله عنه بود. بدیهی است مردی که عمر رضی الله عنه او را «سرور ما» بنامد، مرد بزرگ و خوشبختی است. اما این مرد سیاه پوست، لاغر اندام، بلند قامت، با موهای انبوه و مجعد و صورتی باریک، چنان که راویان او را توصیف کرده اند، به محض شنیدن مدح و ثنای خود، از خجالت سرش را پائین انداخته و چشم هایش را می بست و در حالی که اشک بر گونه هایش جاری می شد، می گفت: «من یک نفر حبشی بیش نیستم... و تا دیروز برده بودم». این حبشی کیست که تا دیروز بنده بوده است؟
 قهرمان این بار داستان ما از سرزمین فارس می آید. پس از ظهور اسلام مؤمنان دیگری از سرزمین فارس به اسلام گرویدند که هر یک از ایشان در میادین ایمان، علم و دین قهرمانی اند که در دنیا کسی به گرد پایشان هم نمی رسد. و این یکی از نکات جالب و اسرار عظمت اسلام است. به هیچ کشوری قدم ننهاده مگر این که تمام نبوغ و استعدادها را به طرز اعجاب انگیز و خیره کننده ای برانگیخت و ذخایر معنوی و نبوغ و ذوق ها را که در عقل و فکر مردم، همچون گنجی شایگان در دل زمین، خوابیده بود، همه را بیرون آورد. به سبب ایشان فلاسفه، اطباء، فقهاء، ستاره شناسان، مخترعان و ریاضی دانان زیادی در آسمان هر سرزمینی طلوع کرده و به اسلام گرویدند، تاریخ قرون اولیه اسلامی سرشار از نبوغ های شگفت انگیزی است که در جنبه های مختلف عقل و اراده و تکامل روحی به ظهور رسیده است. درست است که کشور و سرزمین این افراد مختلف بود اما همگی از یک دین پیروی می کردند! پیامبر صلی الله علیه و سلم از جانب خدای متعال از این گسترش فرخنده ی آئین خود خبر داده بود و در پرتو مساعدت زمان و مکان، روزی فرا رسید که پیامبر به چشم خود دید پرچم اسلام در آسمان کشورهای روی زمین و بر فراز کاخ های زمامداران دنیا چگونه به اهتزاز در می آید.
 او یکی از یاران محمد رضی الله عنه است، چه خوبست که ابتدا با داستان زندگی او آشنا شویم. مصعب سرآمد جوانان قریش، زیباترین و خوش روترین و در عین حال جوان ترین آنها بود. مورخان و نویسندگان در توصیف جوانی او می گویند: «خوش بوترین فرد مکه بود». او در میان ناز و نعمت چشم به جهان گشود و پرورش یافت. شاید در میان جوانان مکه کسی هم چون او از مهر و نوازش پدر و مادر برخوردار نگشته بود. آیا هرگز تصور می شد این جوان خوش اندام، ناز پرورده، موضوع صحبت اهل مکه و زینت مجالس و محافل شهر، روزی تبدیل به اسطوره ای از اساطیر ایمان و فداکاری شود؟ به خدا سوگند داستان زندگی مصعب بن عمیر یا چنان که در میان دوستانش ملقب بود، «مصعب الخیر» شگفت انگیزترین داستان است. او یکی از اشخاصی است که خمیره ی آنها را اسلام سرشت و تربیت شان را محمد صلی الله علیه و سلم به عهده گرفت. امّا او چه کسی بود؟ داستان زندگی او برای تمام انسانها مایه ی شرافت و بزرگواریست.
 علاّمه استاد ملا باقر بالک مریوان ـ استادِ نگارنده ـ که از چهره های بسیار برجسته و درخشان مکتب کلامی اشعری بود، نامش محمد باقر و شهرتش مدرّس فرزند شیخ حسن خان، در سال 1276 شمسی در قریه ی نزار به دنیا آمد و در حجره های مدارس علوم دینی استان کردستان، مراحل ابتدایی و متوسطه و تحصیلات عالیه را به پایان رسانیده و در سال 1298 در محضر دانشمند عصر «ملا محمد رشید بیگ» به دریافت «اجازه نامه» و حکم افتا و تدریس نایل گردید و به دعوت سادات چُور برای تدریس و افتا و امامت جمعه و جماعتها به قریه چور رفت و چهار سال در آنجا ایفای وظیفه می کرد و در سال 1302 به دعوت مالکان قریه بالک به آن قریه آمده و مدت چهل و هشت سال، یعنی تا آخر عمر در آنجا به تدریس و تألیف کتب علمی مشغول بوده است.
 ملا جلال الدین دوّانی نامش محمّد و نام پدرش اسعد و لقبش جلال الدین و در سال830 در قریه (دوّان) کازرون متولد شد. در دوران نوجوانی و جوانی در شیراز به کسب علوم پرداخت و پس از تکمیل تحصیلات، سفری به تبریز پایتخت اوزن حسن کرد و در حضور اوزن حسن با علمای آن سامان در مسائل کلامی بحثهای مفصلی نمود و بر همگان غالب آمد و بعد از برگشت به شیراز سمت قاضی القضاة آن شهر را به او دادند و به تدریس و تألیف نیز مشغول بود و به عنوان چهره ی درخشانی از مکتب کلامی اشعری معروف آفاق گردید.
 استاد نظري در سال 1299 هجري شمسي در روستاي قره بلاغ در يك خانواده اسلامي و متدين ديده به جهان گشود با راهنمايي و تربيت شبانه روزي والد گرامي خويش آنا محمد معروف به آنا باي دوران طفوليت را سپري كرده و پا به عرصه تعليم و تعلّم آن دوران نهاد. دوره ابتدايي را در مدرسه اي در شهرستان آق قلا تحصيل كرده و مدرك ابتدايي را از همانجا اخذ نمود. با توجه به پيشرفتهاي روزافزوني كه در اين زمينه كسب كرده بود والدين وآشنايان، وي را بر آن داشت كه ايشان را به دارالتربيه (مدرسه نمونه در تهران) بفرستند تا ادامه تحصيل نمايد اما با وساطت و درخواست برخي از دوستان و آشنايان از رفتن به آنجا منصرف شده و در اداره املاك شهرستان مشغول خدمت شد.
 قاضی عضدالدین ایجی که از چهره های بسیار درخشان مکتب کلامی اشعری است در قصبه ی «ایج» واقع در بین داراب و نیریز در استان فارس متولد گردیده است. نامش عبدالرحمن و نام پدرش احمد ایجی بوده است و بعد از تکمیل تحصیلات عالیه و فراگرفتن علوم عقلی و نقلی به مقام رفیع استادی و مؤلّفی نایل گردیده و لقب «عضدالدین» را به او داده اند. وی کتابهای بسیار مهمی را در فلسفه و حکمت و کلام و اصول دین و اخلاق تألیف نموده است که یکی از آنها کتاب «مواقف الکلام» است و میر سید شریف جرجانی شرح مفصّلی به نام «شرح مواقف» بر آن نوشته است که در سده های اخیر جزو برنامه ی درس تحصیلات عالیه در جهان تسنّن و به ویژه در حجره های مُکریان بوده است و یکی از کتابهای مرجع در نقل عقاید شیخ اشعری همین کتاب است.
 امام محمد جوینی (م ـ 438) در عصر خویش رهبر مذهب شافعی و پدر ابو المعالی امام الحرمین بوده و منسوب به «جوین» واقع در اطراف نیشابور است. محمد جوینی ادبیّات عرب را نزد پدرش و فقه را در محضر ابو الطیب سهل بن محمد صعلوکی تعلّم نموده و در مرو فارغ التحصیل گردیده و دارای سیمای بسیار جدّی و موقّر و پر ابهّتی بوده و از پرهیزگاری و ورع و احتیاط بهره وافری داشته است و بر اثر رعایت احتیاط، گاهی از دارایی خویش دو مرتبه زکات می داد.
 خطیب بغدادی (م ـ 436) احمد بن علی مُکنّی به ابوبکر و ملقب به خطیب بغدادی، در بغداد پرورش یافت و نزد ابوطالب طبری و بقیّه یاران شیخ ابوحامد اسفراینی تلمّذ نمود و برای کسب علوم و معارف بیشتر به بصره، نیشابور، اصفهان، همدان، شام و حجاز سفر کرده است و هنگامی که فارغ التحصیل گردید به بغداد برگشت و نزد وزیر «ابو قاسم» به مقام والایی نایل آمد.
 اگر چه برای او اسباب رفاه و آسایش مهیا بود، اما از آنجایی که صفات مردانگی و غیرت و سخت کوشی در او نهفته بود هرگز به خوشگذرانی و عیاشی عادت نکرد. علاقه شدیدی به کُشتی گیری و زور آزمایی داشت و همواره در آن پیروز بود او سوارکاری ماهر بود و به سوارکاری علاقه فراوان داشت.
 ابوبکر قفّال مروزی (م ـ417) از درخشنده ترین چهره های مذهب شافعی و مدافع چیره دست مکتب کلامی اشعری که از حیث علم و آگاهی و پرهیزگاری و تألیفات مهمّ شخصیّت کم نظیری بود و مبتکر سبک معروف خراسانیان به شمار میآمد جمع کثیری از دانشمندان از جمله: ابو محمد جوینی (پدر امام الحرمین)، قاضی حسین، ابو علی سبخی در محضر او تلمّذ نموده اند
|