طریقت چیست و چرا لازم است؟
تاریخ 2011/10/15 15:20:00 | عنوان: مقالات
| توضیح: نگارندة این مقاله كوشیده است به پرسشهای زیر به اختصار پاسخ دهد:
۱. طریقت چیست و چرا لازم است؟
۲. آیا در زمان حضرت رسول صلی الله علیه و سلم تصوّف و طریقت وجود داشته است؟
۳. چرا اهل طریقت را «صوفی» میگویند؟ طریقت، در عرف علمای اهل تصوّف، به معنای سلوك و اتخاذ طریقِ تهذیب (پاك كردن) نفس از صفات رذیله است تا انسان بتواند بیشتر به معرفت ذات و صفات خداوند پی ببرد و ایمانی پاك و بیآلایش به حضرت احدیت حاصل و او را چنان عبادت كند كه مورد رضای اوست. خداوند در قرآن كریم میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ (جن و انسان را نیافریدم جز براى آنكه مرا بپرستند)(ذاریات/56) و نیز: «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ... (هیچ امری به آنان نشده، جز آن كه با اخلاص در دین، خداوند را عبادت كنند)(بینه/5) و نیز: «أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ... : (آگاه باشید كه آیین پاك و عبادت و دین بی غل و غش تنها از آن خداست) (زمر/ 3) و نیز پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم در حدیثی میفرمایند: «العبادة أن تَعبُدَ اللهَ كأنّكَ تراهُ، فَإنْ لَمْ یكُن تراهُ، فَإنّهُ یراك (عبادت آن است كه خداوند را چنان بپرستی كه گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی، [بدان كه] او تو را میبیند)».
پس تصوّف ـ كه لبِّ قرآن و سنّت است ـ یعنی همین و لازم است كه هر مسلمانی كوشش كند تا به ایمانی راسخ و مستحكم و روشن و پویا، دست یابد و بتواند هرچه بیشتر و بهتر، موجبات رضای حقّ را فراهم سازد و این كار، جز با انجام فرمانها و دستورات آسمانی و عمل به سنّت پاك نبوی و رعایت كامل قوانین شرع مقدّس و فرایض و عبادات روزانه و تمسّك به مرشدی آگاه و كامل و مكمّل، كه امری انكار ناپذیر و ضروری است، میسّر نمیگردد. انسان بدون وجود راهنما به هیچ هدفی نمیرسد و برای همین است كه خداوند متعال، پیامبران را ـ از آدم تا خاتم صلی الله علیه و سلم ـ مبعوث فرموده و رسالتی چنین بزرگ (تعلیم توحید و یكتاپرستی و هدایت مردم) به آنها محوّل كرده است. بعد از اتمام رسالت، این وسیله، (تعلیم و تزكیه) بر دوش علما و اولیاست تا وسیله ی تبلیغ و هدایت انسانها به سوی ذات احدیت باشند و بر مسلمانان لازم است كه برای نیل به این مقصود، علمای كرام را وسیله ی تعلیم امور شرع و اولیای كامل و مكمّل را وسیله ی تزكیه ی نفس خویش قرار دهند، به مفاد این آیات شریف: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ... (اى كسانى كه ایمان آوردهاید از خدا پروا كنید و به سوی او وسیله بجویید) (مائده/ 35) و «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ (اى كسانى كه ایمان آوردهاید از خدا پروا كنید و با راستان باشید) (توبه/ 119). مفسرّان این معیت و كونیت را (كه در آیه آمده) معیت جسمی و روحی میدانند كه یعنی به دستورات و فرمایشهای آنان ـ كه مبتنی بر شریعت و سنّت است ـ گوش هوش فرا دهیم و عزم طاعت و اخلاص جزم كنیم تا به سراپرده ی مقصود برسیم، چنانكه علامه اقبال لاهوری میگوید: مینرود تخم دل در آب و گل بی نگـاهی از خـداونـدان دل و مولانا جلالالدّین میفرماید: نفس را هیچ نكشـد جز ظلّ پیر دامن آن نفس كُش را سخت گیر و حافظ فرموده است: قطع این مرحله بیهمرهی خضر مكن ظلمات است، بترس از خطرِ گمراهی اكنون پرسشی پیش میآید و آن، این است كه: آیا در عصر سعادت، یعنی زمان حضرت رسول صلی الله علیه و سلم تصوّف و طریقت وجود داشته است؟ اینك جواب آن: در عصر سعادت، با وجود پیامبر صلی الله علیه و سلم و نور نبوت، هركس سعادت هدایت را داشت، با به خدمت رسیدن و نظاره ی جمال و كمالات آن حضرت، قلبش مالامال از ایمان و اعتقاد به خداوند یكتا و سیراب از منبع انوار و فیوضات الهی (حضرت رسول صلی الله علیه و سلم) و صافی از هرگونه ناصافی میشد و عزمی استوار و همّتی والا و اعتقادی خالصانه برای «مسلمان بودن» مییافت و در لحظه به لحظه ی زندگی، قدم به قدم «عمل و قول و تقریر» آن حضرت را سرمشق خود قرار میداد؛ این نعمت بزرگ و این موهبت الهی، با غروب خورشید وجود آن والا مقام، رو به كاستی نهاد. امّا این كاستی چنان نبود كه باعث تفرقه و اختلاف و شكاف عقیدتی میان مسلمانان بشود و وجود پر بركت آل و اصحاب كرام پیامبر صلی الله علیه و سلم عموماً و خلفای بزرگوار آن حضرت خصوصاً ـ كه خود دربارهاشان فرموده است: «علیكم بسنّتی و سنّة الخلفاء الرّاشدین الهادین المهدیین (بر شما باد (پیروی از) سنّت من و سنّت خلفای راشدین راهنما و هدایت شده) ـ خود سبب دلگرمی و تعلیم و تزكیه ی طالبان حق بود و این حالت ـ البتّه در مقیاسی محدودتر ـ تا زمان تابعین هم ادامه داشت و در همه ی این دورانها، مجال و ضرورت آن نبود كه شخصی معین، به ارشاد و هدایت مردم بپردازد؛ امّا پس از این دورهها و تقریباً سالهای میانین سدة دوم هجری علل زیادی و از جمله پدید آمدن بدعتها و منكرات و عقاید انحرافی و حسّ دنیا دوستی و ازدیاد معاصی سبب شد كه پرورش یافتگان صحابه و تابعین، از مردم كنارهگیری كنند و به عبادت بپردازند و مانند ستارگانی در شبهای تاریك، نمایان و مشهور شوند؛ بالطّبع كسانی كه مایل به عبادت و تزكیه و فراگیری دین بودند، در اطراف اینان گرد میآمدند و هركدام از اینها هم، برابر كتاب و سنّت و اجتهاد و آموختههای خویش، آداب دین را به مردم میآموختند و آنان را در راه تزكیة نفس و «جهاد اكبر» راهنما میشدند. بدین منوال بود كه در طول زمان، طرایق و مذاهب مختلف پدید آمدند كه از میان آنها، پنج طریقه ی مستقل و بزرگ، به فاصله ی زمانی مختلف، ظهور كردند كه به علّت نزدیكی بیشتر به كتاب و سنّت پایدار ماندند و به «طرایق پنجگانه» مشهور شدند كه عبارتند از: «قادریه، نقشبندیه،كبرویه، سهروردیه و چشتیه». هر طریقه برای مریدان و پیروان و طالبان خود، دستورات و افعال خاصی دارد كه مطابق با شریعت و مبتنی بر سنّت است (و چنانكه كسی خود را به این طرایق نسبت دهد و عمل او خلاف شریعت و سنّت باشد، مدعی و گمراه است)؛ هدف طرایق، جلب رضای حق، تهذیب اخلاق، پرداختن به معروف و دوری از منكر و پرهیز از هرگونه خودپسندی و بدبینی است؛ چنانكه شیخ اجلّ سعدی میگوید: مقامات مردان به مردی شنو نه از سعدی از سهروردی تشنو مرا شیخ دانای مرشد «شهاب» دو انـدرز فـرمــود بر روی آب یكی آن كه در جمع بدبین مباش دوم آن كه در نفس خودبین مباش. در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم عدهای از تنگدستان صحابه ی مهاجرین، بر سكّوی مسجد مدینه زندگی میكردند، كه آنان را «اهل صفّه (سكو نشينان)» مینامیدند، رسول اكرم صلی الله علیه و سلم خود به آنان غذا میداد و یاران نیز از این عمل پیامبر صلی الله علیه و سلم پیروی میكردند. «شیخ حسن بصری» از بزرگان تابعین، میگوید: « لقد ادركتُ سبعین بدریاً كان لباسهم الصّوف (هفتاد نفر بدري (اهل بدر، اصحاب شركت كننده در جنگ بدر) را ديدم و حضور ايشان را دريافتم كه لباس آنان پشمين بود)؛ نیز صوفیه برای دوری دنیا و زخارف و تعلّقات و ظواهر آن، زهد و تقوی پیشه میكردند و لباس پشمی (صوف) میپوشیدند. در اینكه چرا به اهل دل، «صوفیه یا متصوّفه یا اهل تصوّف» گفته میشود، اختلاف وجود دارد؛ عدّهای برآنند كه اینها منسوب به اصحاب صفه هستند چون مانند آنها زندگی میكنند، برخی میگویند كه علّت این نامگذاری، پوشش آنان بوده است و بعضی معتقدند كه چون این گروه از ناپاكیها پاك و از ناصافیها، «صاف» شدهاند و صفا یافتهاند، صوفی خوانده میشوند. (یكی از منابع اصلی این مطلب، جلد اوّل كتاب «یادی مهردان» از علامه ملا عبدالكریم مدرّس بوده است).
نوشتة: مختار امینی
منبع: وبلاگ نقشبندیه
|
|