معراج پیامبر صلی الله علیه و سلم (قسمت دوم)

تاریخ 2015/5/16 4:30:00 | عنوان: مقالات

تصویر اصلی
زمانیکه جبرئیل این کلمات را به زبان آورد من از فرط ناراحتی دستهای خود را بر صورتم گذاشتم و در این موقع ترس مرا فراگرفت و در این حالت جبرئیل پیش من آمد و با بالهای خود من را در سینه اش فشرد و گفت که غمگین مباش زمانیکه این کلمات را شنیدم احساس سبکی کردم و ناراحتی من کم شد. در این زمان از طرف خداوند ندایی آمد که می فرمود: دوست من محمد صلی الله علیه و سلم را در نور احاطه کنید و در این موقع فرشتگان مرا در نور احاطه کردند و فرشتگان دیگر با رفرف سبز رنگ پیش من آمدند که این رفرف مانند مخملی که روی آن می نشستند نرم و لطیف بود رفرف را چهار فرشته حمل کردند و مقابل من گذاشتند و گفتند: ای محمد سوار رفرف شو و من هم سوار شدم و در لحظه ای که پایم را گذاشتم رفرف مانند تیری که از کمان رها شده است سرعت گرفته و رفت و به دریایی از نور سفید رسید
که در آنجا فرشته ای را دیدم که ما بین دو کتف آن چنان وسیع بود اگر پرنده ای که سریع پرواز می کند از یک کتف به کتف دیگر آن پرواز کند و این پرواز پنج هزار سال نیز طول بکشد این مسافت را طی نخواهد کرد بعد از این دریا به دریایی از نور سبز رسیدم که از شدت درخشش متلالی بود که ناگهان در آن دریا فرشته ای را دیدم که اگر خداوند بر آن فرشته اجازه بدهد بر هفت آسمان و زمین در یک لحظه نظر کند میتواند این کارها را انجام دهد و کف دست این فرشته چنان بود که اگر همه ی موجودات جهان اعم از هفت آسمان و هفت لایه زمین را جمع کنیم و در کف دست قرار دهیم همه آنها مانند دانه ی خردل خواهند بود بعد از آن من وارد دریایی سیاه رنگ شدم که در این حالت از شدت ترسی که در قلبم ایجاد شد به حالت سجده به خداوند رفرف را محکم چسبیدم و از ته دل خدا را صدا کردم که ای یاری دهنده ی مددجویان ای مونس در وحشت افتادگان ای صاحب عرش بزرگ ای سید و آقای من بر من پناه بده در این لحظه ناگهان از ساحل این دریا صدایی آمد و گفت: نظر کن بر من و فرشته ای عظیم الخلقه را دیدم در کنار ساحل آب دریا را با پیمانه مقیاس می کرد و من به او سلام کردم و او جواب سلامم را داد و من سؤال کردم که برای چه فرشتگان را به نامهای(میکائیل،جبرئیل، اسرافیل، عزرائیل) می خوانند او در جواب گفت که ای دوست خدا تو چیزهای عجیب زیادی دیدی و از همه اینها اسامی این چهار فرشته را می پرسی! پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ای دوست من وقتی که به زمین رسیدم می خواهم طوری بین مردم برگردم که قادر به جواب دادن همه چیزها باشم فرشته گفت: احسن ای حبیب خدا و گفت: برای این به من میکائیل می گویند چون من وکیل و مسؤل باران و روئیدن سبزه ها هستم و باران را میزان و پیمانه کرده و بر ابرها می فرستم و خداوند باران را به هر جایی که در مشیت خود باشد می فرستد تا در آنجا ببارد. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: پس رعد و برق چگونه به وجود می آید؟ و میکائیل جواب داد یا حبیب خدا رعد و برق همان وقتی که ابرها آب را نگه می دارند خداوند تبارک و تعالی فرشته ای می فرستد و آن فرشته با شلاقی که در دستش دارد بر ابرها می زند و آنها را به جایی که خداوند می خواهد می راند و آن نوری که از شلاق بیرون می جهد برق گویند و صدای آن را رعد می گویند و جبرئیل برای آن به این نام خوانده میشود که به حضرت جبرئیل خسوف و کسوف و زیر و رو کردن زمین و زمین لرزه و فرو کشیدن زمین و صاعقه داده شده است و چون این اعمال توأم با جبر و زور می باشد به همین دلیل او را جبرئیل می خوانند و اما حضرت اسرافیل، چون ایشان دارای پر و بال زیادی هستند به این نام خوانده شده اند و به حضرت عزرائیل که چون ایشان وکیل قبض روح هستند عزرائیل می گویند.
و حضرت رسول صلی الله علیه و سلم فرمودند: من در آن لحظه در حال دیدن عزرائیل بودم که احساس ترس شدیدی بر من غالب شد. در حالی که شنیدم بر من صلوات می فرستاد و به امت من دعا می کرد و من از محضر عزرائیل حرکت کرده تا به خروسی سفید رسیدم که در حال سجده بود و ذکر سجده او سبحان الله العظیم بود و هر وقتی این ذکر را می خواند تمام خروسهای روی زمین صدای او را می شنوند و جواب می دهند به این طریق که گردن خود را به طرف آسمان دراز می کنند تا فاصله نزدیکتر شود و صدا را بهتر بشنوند و بالهای خود را مایل به زمین می گذارند تا صدایشان را تنظیم کرده و جواب بدهند و هر وقتی خروس سفید صدایش خاموش میشود خروسهای زمین نیز ساکت میشوند و در این مکان فرشتگان زیادی را دیدم که سرپا ایستاده بودند اینها حاملان عرش بودند و من به طرف آنها رفته سلام گفتم و ایشان نیز به من سلام دادند و احترام گذاشتند در این حالت بودم که از بالای سرم فرشته ای صدا زد و گفت السلام علیک یا محمد و من سرم را بلند کردم فرشته ای را دیدم که سفیدتر از برف بود و در مقابلش هفتاد هزار فرشته که همه شبیه همان فرشته سفید رنگ بودند این فرشته پیش من آمد و تعظیم کرد و بر من بوسه زد و گفت: ای محمد به خداوند عروج کن و من به طرف بالا همراه با فرشتگان عروج کردم به طوری که عده ای از آنها جلو عده ای در عقب و عده ای دیگر در طرفین راست و چپ مرا همراهی می کردند در طول مسیر به طرف خداوند من هفتاد هزار پرده از نور سفید و هفتاد هزار پرده از نوری به رنگ زمرد سبز و هفتاد هزار پرده از جنس مشک و عنبر و هفتاد هزار پرده از جنس عنبر که بین هر یک از پرده ها پانصد سال فاصله وجود داشت عبور کردم بعد از این پرده ها، پرده وحدانیت وجود دارد که به آن رسیدم. بعد از آن به پرده صمدانیه و بعد از آن به پرده الهیه و بعد از آن به پرده فردانیه رسیدم و من به اطرافم نظر کردم که ناگهان هفتاد هزار صف از فرشتگان را دیدم که سرپا ایستاده بودند ناگهان از طرف خداوند ندایی آمد که پرده های مانده بین من و دوستم را کنار بزنید در این حالت پرده ها برداشته شدند و من صد هزار فرشته در حال قیام و صد هزار فرشته در حالت رکوع را دیدم و همچنین صد هزار فرشته را دیدم که در حال سجده بودند و تا روز قیامت سر از سجده بر نمی دارند و به محض دیدن این فرشتگان به قدرت خداوند فکر کردم و در این حالت ترس به من غالب شد و نزدیک بود از پا بیفتم که خداوند ندا زد ای احمد نزدیکتر بیا و من یک قدم جلو رفتم قدمی که به اندازه پانصد سال بود و باز هم گفت که ای احمد نترس و راحت باش که در این حالت ترسی که از دیدن صحنه ها ایجاد شده بود برطرف شد و بعد از آن رفرف مرا به طرف خداوند برد تا به خدا نزدیک شوم و من اموراتی را در آنجا دیدم که به فکر هیچ انسانی خطور نمی کند چون هیچ چشمی اینها را ندیده و هیچ گوشی اینها را نشنیده و به هیچ قلبی خطور نمیکند و من به خداوند نزدیکتر شدم به اندازه فاصله قوس دو سر کمان و خداوند دست خود را بر دو کتف من گذاشت (دست کنایه از حمایت خداوند از ایشان است) اثر این دست مانند اثر دست انسانی نیست که به پشت سر دیگری می گذارد بلکه این اثر قدرت خالق یکتا است و آرامش آن دست را تا کبدهایم احساس کردم و تمامی دردها و مشقتها و دلواپسی ها از من بیرون رفت و تمامی علوم از اول تا آخر زمان بر قلبم گذاشته شد و سینه من از شادی لبریز گشت که در این لحظه آرامش الهی یافتم و گمان کردم که همه آن چیزهایی که در آسمان و زمین هستند به غیر از من مرده اند و در این جا نه صدایی شنیدم و نه چیزی حس کردم و نه حرکت موجودی را بر خود دیدم و در این حال از بالای سرم ندا آمد که ای احمد بطرف من بیا و نزدیک شو و من گفتم که الهی سیدی و مولایی «انت السلام و منک السلام» و خداوند گفت علیک السلام و من در حضور خدا صدایی شنیدم که خیلی شبیه صدای ابوبکر صدیق بود و من گفتم که ای خدا آیا همراه من ابوبکر هم به معراج آمده است خداوند فرمود که ای محمد اینجا مکانی است که ابوبکر و امثال ابوبکر پای بدانجا نمی توانند بگذارند ولی من خواستم این را بدانی که در میان انسانها دوستی بهتر از ابوبکر برایت نیست و صدای او را برایت آشکار کردم تا احساس ترس و تنهایی نکنی و در قلبت آرامش یابی در این زمان حالتی را احساس کردم که چنین کلماتی را بر زبان آوردم (التحیات لله و الصلوات و الطیبات: تمام عبادات قولی و تمام عبادات فعلی، تمام عبادات مالی مخصوص خداست) خدای تبارک و تعالی فرمود که (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته: سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکت خدا بر تو باد) و من گفتم (السلام علینا و علی عبادالله الصالحین: سلام بر ما و بندگان خوب خدا) و بعد از آن جبرئیل که در آسمان هفتم قرار داشت و گفتگوی پیامبر و خدا را می شنید گفت( اشهد ان لا اله الاالله و اشهد ان محمد عبده و رسوله: شهادت می دهم بجز خدا دیگر معبودی نیست و شهادت میدهم حضرت محمد صلی الله علیه و سلم بنده و رسول خدا است.
رسول الله صلی الله علیه و سلم در آن لحظه بر خدا عرض می کند امت من دارای سنی کم و گناهی زیاد می باشد پس ای خداوند گناه امت من را عفو کن و به ثواب تبدیل کن و عذابهایی که بر ملتهای دیگر دادی بر ملت من نازل نفرما. بر قوم موسی بلایی نازل فرمودی که هر کس گناهی انجام دهد صبح بر روی در آن شخص گناهش نوشته و آشکار می شد. و امثال این نوع عذابها را یا رب از امت من برافکن و خداوند می فرماید که همه عذابهایی که بر امت های دیگر نازل کردم از امت تو بر می دارم و گناهان امت تو را عفو می کنم پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید که گناهان امت من را بپوشان و خداوند می فرماید که مغفرت کردم و پوشاندم و رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود که ای خداوند تو صاحب من هستی و در این حالت سر به سجده شکر گذاشت. و خداوند فرمود که ای محمد آیا با چشم سر مرا می توانی ببینی رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود نه ای خداوند تو را پاک و منزه می دانم از هرچه دیدن و درک کردن چشمها یا ربی نور تو بر چشمها پرده می کشد و تو را نمی توانم مشاهده کنم مگر اینکه با بصیرت قلب تو را ببینم و خداوند می فرماید ای محمد مرا وصف کن و محمد صلی الله علیه و سلم فرمود ای خداوند تبارک و تعالی وصف تو را هیچ وصف کننده ای قادر نیست که بگوید و عارفان نیز نمیتوانند وصف تو را به نظم درآورند و رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید تو خدایی واحد و زنده و قائم هستی و خداوند فرمود ای احمد من صاحب ملک پادشاهان هستم و من اجابت کننده ی دعای دعاکنندگان هستم و هر که از من چیزی طلب کند من اجابت کنم و هر که به من توکل کند من بر او کفایت می کنم و هر که با کوله باری از گناه بر در توبه من بیاید من او را بر نمی گردانم و به طرف خودم می کشم ای محمد به جایی که الان در آن قرار داری نظاره کن با تو در جایی هستم که هیچ پیامبری پیش ما نیست و هیچ مترجمی نیز ما بین ما وجود ندارد و رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید که سرم را بلند کردم و گفتم ای خدا من در کجا هستم و خداوند می فرماید ای محمد تو روی فرشی در درگاه من هستی که در این لحظه من به عقب برگشتم و کفشهایم را در آوردم و خداوند صدا زد که ای محمد بایست و روی فرش ما بمان ما تو را اختیار کردیم و بر پیامبری ارج نهادیم تو آقای انسانهای با فضیلت هستی من در این لحظه به طرف راستم نگاه کردم شمشیری را دیدم که از نوک آن خون می چکید این شمشیر از عرش آویزان بود و من گفتم ای خدا از امت من این شمشیر را بردار تا بر امت من مسلط نشود و خداوند تعالی فرمود ای محمد حکم من داده شده و قطعی است اکثر امت تو به وسیله نزاع و شمشیر از بین خواهند رفت و من گفتم الهی و سیدی من از تو چیزی را می طلبم و خداوند تعالی جواب داد هزار سال قبل از اینکه حضرت آدم خلق شود من به نفس خود لازم گردانیدم که اجابت کنم در آنچه تو می طلبی و من گفتم الهی و سیدی و مولایی تو آدم را با دستان خود خلق کردی. و از روح خود در آن دمیدی و همه فرشتگان را امر کردی که بر آدم سجده کنند و حضرت ابراهیم علیه السلام را بر خود دوست گردانیدی، با موسی علیه السلام در کوه طور صحبت کردی و حضرت ادریس علیه السلام را به بهشت بردی و به داود علیه السلام زبور دادی و تو به سلیمان علیه السلام پادشاهی بزرگی عطا کردی و به او اختیار انسانها، جنها و پرندگان و حیوانات وحشی را دادی و باد را نیز در اختیار او قرار دادی تا بوسیله آن بهر جایی که خواست بتواند برود و حضرت عیسی علیه السلام را بدون پدر بدنیا آوردی پس ای خداوند به من چه فضیلتی مانند فضایل ایشان عطا کردی و خداوند فرمود احمد اگر من آدم را با دستهایم خلق کرده باشم آن را از گل خلق کردم اما تو را از نور رویم خلق کردم اگر من ابراهیم را خلیل گردانیدم بجای آن تو را حبیب گردانیدم. با موسی در کوه صحبت کردم در حالی که بین من و موسی پرده های فراوانی بود و بجای آن با تو روی فرشی صحبت می کنم که پرده ای ما بین ما نیست اگر من ادریس را به مکانی بزرگ (بهشت) بردم این مکان بزرگ در آسمان چهارم قرار دارد اما تو را در مکانی قرار دادم که هیچ احدی بغیر از تو به اینجا نیامده است. اگر به سلیمان پادشاهی بزرگی عطا کردم برای تو تمام زمین را سجده گاه و خاک را برای تو معطر گردانیدم اگر به داود زبور را دادم برای تو قرآن کریم را دادم قرآنی که در آن سوره فاتحه، بقره و آل عمران قرار دارد و هر کس از امت تو آن قرآن را بخواند از گناهان او خواهم گذشت اگرچه به اندازه کفهای روی دریا یا به تعداد دانه های شن باشد؛ اگر عیسی را با قدرت خودم و بدون پدر خلق کردم من اسم تو را مشتق یکی از اسامی خود قرار دادم و اسم تو را همراه اسم خودم قرار دادم بطوری که هرگاه بگویند لااله الاالله بدنبال آن محمد رسول الله را می آورند. اگر کسی رسالت تو را قبول نکند عمل آن کس باطل است و آخر سر جزو زیان کاران است به تو کوثر را عطا کردم آن کوثری که رنگ آب آن از برف نیز سفیدتر و مزه آن شیرین تر از عسل و خاک آن از مشک و گیاهان اطراف آن زعفران و عرض آن هفتاد هزار میل فاصله دارد این چنین چشمه ای را برای تو عطا کردم و شفاعت بزرگ آخرت را در اختیار تو قرار دادم روزه ماه رمضان را برای تو قرار دادم آن ماهی که در آن برای تو قرآن را نازل کردیم و همچنین برای تو گوسفندان را حلال گردانیدم که قبل از تو این گونه نبود و بعد از آن پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت برای امت من چه تحفه ای داری؟ خداوند می فرماید که ای محمد من هفتاد هزار نفر از امت تو که مستحق آتش جهنم باشند به خاطر تو مغفرت خواهم کرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت که ای بار خدایا افزون کن و خداوند می فرماید وقتی گناهکاری یک سال قبل از مردن توبه کند از همه گناهان او می گذرم و دوباره گفتم که ای ربّم زیادتر کن چون یک سال طولانی است و امت من در این یکسال امکان گناه دارند پس خداوند فرمود اگر گناهکاری یک ماه قبل از اینکه بمیرد توبه کند از همه گناهان او می گذرم پس رسول الله صلی الله علیه و سلم گفت زیادتر کن ای ربم چون یک ماه هم بسیار است پس خداوند فرمود اگر گناهکاری یک هفته قبل از اینکه بمیرد توبه کند من از همه گناهان او خواهم گذشت پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود یا ربی یک هفته هم زیاد است چون در این زمان امکان گناه امت بسیار است پس خداوند فرمود یک روز قبل از اینکه بمیرد توبه کند من از گناهان او می گذرم رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید ای خدای مهربان یک روز هم زیاد است پس خداوند فرمود اگر گناهکاری یک ساعت قبل از اینکه بمیرد توبه کند من از گناهان او می گذرم و رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود یا ربم افزون کن پس خداوند فرمود اگر گناهکاری قبل از اینکه جانش به حلقوم برسد توبه کند من از گناهان او می گذرم پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود یا ربی بیشتر فرما پس خداوند فرمود من شبهای هر جمعه یکصد هزار نفر را از آتش می رهانم پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود بیشتر بفرما پس خداوند فرمود در شب آخر ماه رمضان من از امت تو هر آنچه را که از اول این ماه تا آخر از آتش جهنم آزاد کرده باشم همان مقدار را آزاد خواهم کرد پس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود ای الله زیادتر کن پس خداوند فرمود بگیر! بگیر! بگیر! پس رسول الله علیه و سلم فرمود یا ربی تفسیر این کلمات چیست؟ خداوند فرمود اینها به معنی عفو، گذشت و رحمت من بر امت توست همه اینها را بر امت تو دادم رسول الله صلی الله علیه و سلم من حمد و شکر می کنم یا ربی و تو را بزرگ می شمارم از هرچه وجود دارد من قصد کردم که پایین بیایم خداوند مرا صدا کرد و فرمود ای محمد من به تو و امت تو فرضی را تکلیف کردم و آن تکلیفی است که هر کس به آن عمل کند بهشتی میشود و هر کس از آن کوتاهی کند اگر خواستم عذاب جهنم می دهم وگرنه می بخشم رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود آن فرض و تکلیف چیست؟ و خداوند می فرماید من برای تو و امت تو پنجاه وقت نماز را در یک شبانه روز تکلیف کردم و رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود یا ربی من بر امر تو گردن می نهم. بعد از آن من از نزد خدا نزول کردم در حالی که خداوند بر من صلوات و سلام می فرستاد اندکی پایین آمدم و به پیش جبرئیل در همان جایی که جبرئیل را ترک کرده بودم رسیدم زمانی که جبرئیل مرا دید در آغوش گرفته و به سر و صورت من بوسه زد و از من سؤال کرد که خداوند چه چیزی را به تو عطا کرده است. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: خداوند برای من فضل و احسان و کرامات زیادی را عطا کرده است. سپس پیش برادرم موسی علیه السلام آمدیم و او به من احترام گذاشت و گفت مرحبا ای دوست خدا و حبیب خدا و ادامه داد خداوند چه تحفه ای عطا کرد و من گفتم خداوند برای من آنچه که می بایست می داد، داد و مرا راضی کرد و موسی علیه السلام سؤال کرد آن چه چیزی است و من گفتم که پنجاه وقت نماز را برای من و امت من عطا کرد پس موسی علیه السلام گفت که این سنگین است از خدا تخفیف بگیر امت تو، امت آخر الزمان است جسمهای آنها ضعیف و عمر آنها کوتاه است آنها طاقت این همه نماز را ندارند تو از خداوند درخواست کن که سبکتر بکند و رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود ای برادرم موسی من از همه این پرده ها چطور بگذرم و موسی علیه السلام گفت که تو از همین جا که هستی درخواست کن چون خداوند نزدیک است در آن لحظه از بالا صدایی آمد که گفت درخواست کن ای محمد هر آنچه که می خواهی، و رسول الله صلی الله علیه و سلم درخواست کرد که ای خداوند امت من ضعیف است و قادر نیست که همه آنها را بخوانند و تو با فضل و کرم خود پنج وقت آن را کاهش بده و خداوند متعال پنج وقت آن را کم کرد و من دوباره پیش موسی رفتم و آن را به موسی علیه السلام گفتم و دوباره موسی علیه السلام گفت: که برگرد ای محمد دوباره تخفیف بگیر که امت تو طاقت آن را ندارند این درخواست کردنهای من و درخواست حضرت موسی علیه السلام نسبت به برگشتنم به پیش خدا تا جایی ادامه یافت که چهل و پنج وقت نماز، از پنجاه وقت نماز در روز، تخفیف داده شد وقتی که موسی علیه السلام جریان را شنید دوباره فرمود باز تخفیف بگیر و من گفتم که من از خداوند شرم می کنم و در این لحظه صدایی از بالا آمد که ای محمد برگرد پیش امت خود و بگو که ما بر کسانی که پنج وقت نماز را بجا می آورند ثواب پنجاه وقت نماز را خواهیم داد. بعد از آن جبرئیل دست مرا گرفت و با او سیر کردم تا رسیدم به جنت که در آنجا فرشته ای زیبا و بزرگی را دیدم که صورت او نورانی بود که بر روی تختی از نور نشسته بود و من از جبرئیل سؤال کردم که او کیست؟ او گفت: که او از نگهبانان جنت است و من پیش او رفتم و سلام دادم او نیز با دیدن من تبسم کرد و جواب سلامم را داد و خوش آمد گویی کرد و گفت ای حبیب الله صلی الله علیه و سلم خوش آمدی و جبرئیل به خازن (نگهبان) بهشت گفت: که تو دست حبیب خدا را بگیر و بهشت را به او و آنچه را که برای او و امت او مهیا شده نشانش بده.
جبرئیل پیامبر را با راهنمایی نگهبان بهشت وارد جنت نمود و پیامبر صلی الله علیه و سلم می گوید من جنس زمین بهشت را از نقره دیدم و دیوارهای آن از لؤلؤ و مرجان و خاک آن را از جنس مُشک و علفهای سبز آن زعفران و درختهای آن نقره ای و طلایی و میوه های آن مانند ستاره های درخشان از درختان آویزان بود و سقف جنت عرش خداوند است و رحمت خداوند جنت را احاطه کرده بود. و من با نگهبان جنت در میان درختان و چشمه ها و حورهای جنت و قصرهای بزرگ سیر کردم در داخل قصرها کودکان زیبارویی را دیدم که به هر سو می دویدند و تاج بزرگی را دیدم که از جنس لؤلؤ سفید بود و از بالا آویزان شده بود طوری که هیچ چیزی به عنوان تکیه گاه نداشت این تاج هزار در داشت که جنس آنها از طلای قرمز رنگ و مقابل هر در پلکانی وجود داشت و من داخل تاج را دیدم که در آن هزار قصر در هر قصر هزار غرفه و در هر غرفه هزار تخت و روی هر تخت هزار فرش که این فرشها از جنس نور بودند و می درخشیدند و در میان دو فرش چشمه های بزرگ و روان و روی هر فرش یک حور جنّتی را دیدم که این حوریان طوری بودند که همه را حیران کرده و آدم را از هوش می بردند من از فرط حیرت سرم را بالا بردم که ناگهان از طرف خداوند ندایی آمد که ای محمد آیا تو از اینها حیرت می کنی؟ تو آن طرف تاج را ملاحظه کن که چیزهایی عجیب را آنجا مشاهده می کنی کمی تأمل نمودم و آنطرف تاج را نگاه کردم در آنطرف، تاج سبز رنگی را دیدم از جنس زمرد در آن فرش و تختی وجود داشت. از جنس عنبر سفید در روی فرش یک جاریه (زن زیباروی) وجود داشت که از ماه و خورشید هم قشنگ تر بطوری که ماه و خورشید در کنار آنها به نظر نمی رسند بقدری که از نوک انگشتان پا تا زانو از جنس کافور سفید و از زانو تا سینه از جنس مشک خلق شده بود و هزار و ششصد گیسوی بافته داشت که اگر یکی از آن موهای بافته به این دنیا آورده شود از مشرق تا مغرب را روشن خواهد کرد و خورشید نیز دیده نخواهد شد اگر آن گیسوی بافته را به دریای پر از نمک انداخته شود دریا به سبب آن شیرین خواهد شد و پیامبر صلی الله علیه و سلم از جبرئیل سؤال می کند که این نعمتهای بزرگ از آن کیست؟ پس جبرئیل گفت: ای حبیب خدا این برای کسی است که از دنیا برود و زمان مرگ لااله الاالله را حقاً اقرار کرده باشد و پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید که قصر بزرگی را دیدم که در داخل آن هفت چشمه ی روان بود که یکی از آنها از آب و دیگری از شیر و چشمه ای دیگر از شراب و دیگری عسل و نیز از سنسبیل و دیگری از رحق و دیگری تسنیم و عجایب زیاد دیگری را نیز دیدم که قابل وصف نیست.
بعد از آن، از بهشت خارج شدم و به طرف زمین آمدم البته همراه جبرئیل از هر آسمان که رد می شدم اهل آن آسمان همگی می گفتند لااله الاالله محمد رسول الله زمانی که به آسمان اول رسیدیم زمان، همان وقت قبلی بود بقدری که زمان یک لحظه به جلو حرکت نکرده و تغییر نکرده بود از آنجا بر بیت المقدس آمدیم و من سوار براق شده و به طرف مکه آمدم از براق پیاده شدم و با جبرئیل خداحافظی کردم و جبرئیل به من فرمود که ای محمد وقتی که صبح شد از عجایبی که در این شب دیدی بر قوم خود تعریف کن و بر رحمت های خداوند بشارت بده که بر مؤمنان آماده کرده ام و آنهایی را که بر خداوند عاصی گشته اند از عذابهای جهنم بترسان و من گفتم ای جبرئیل من از این میترسم که قومم مرا دروغگو بپندارند و جبرئیل گفت که اگر قومت تو را تکذیب کنند تنها ابوبکر تو را تصدیق نماید بعد از آن از تکذیب دیگران هیچ نترس. پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت که من تا موقع نماز صبح خوابیدم بعد بیدار شدم و نماز صبح را خواندم و کنار در مسجد نشستم و هر روز عادت ابوجهل نیز این بود که هر موقع که سپیده دم می شد از کنار در مسجد می گذشت؛ طبق عادت قبل که از کنار در می گذشت به من گفت: که امروز چه چیزی برای مردم از خودت درآوردی. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: که من در شب گذشته سیر کردم و ابوجهل گفت به کجا سیر کردی پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: به طرف بیت المقدس سیر کردم و بعد به طرف عرش رفتم و با خدا هم صحبت شدم و او نیز با من صحبت کرد برای من ارجهای زیادی نهاد و بهشت را به من نشان داد و نعمتهای بهشتی و آتش جهنم و عذابهای داخل جهنم را نشان داد. ابوجهل گفت که این حرفهایت را بپوشان و به مردم نگو چون اگر ماجرایش را بگویی تو را تکذیب خواهند کرد پس من به ابوجهل گفتم: آیا نعمتی را که خداوند به من داده بپوشانم من نمیتوانم بپوشانم چون خداوند فرموده است«اما بنعمة ربک فحدث» و ابوجهل گفت عجیب است آیا تو قادر هستی این حرفهایت را به قومت بگویی؟ گفتم آری خواهم گفت پس ابوجهل در داخل کوچه های مکه شروع به داد و فریاد کرد که ای اهل مکه پیش من بیائید چون خبر بزرگی دارم از خواب بیدار شوید مردم جمع شدند و مات و حیران ماندند و بر پیامبر خیره شدند و پیامبر از جا برخاست و گفت: ای مردم قریش بدانید که خدای سبحان در این شب مرا به بیت المقدس برد و مرا تا هفت آسمان عروج داد من در آنجا پیامبران را دیدم و با خدای بزرگ هم صحبت شدم و جنت و جهنم را مشاهده کردم و هر آنچه از نعمتها و عذابهای داخل آنها را با چشمانم مشاهده کردم در آن موقع ابوبکر صدیق رضی الله عنه با صدای بلند گفت: راست می گوید محمد راست می گوید من حرفهای حبیب الله را تصدیق می کنم ابوجهل گفت تو از آسمانها بر ما خبر می دهی ما هیچ اطلاعی از خبر آسمانها نداریم اگر راست می گویی از بیت المقدس برای ما بگو چون ما بیت المقدس را دیدیم اگر حرفهایت درست باشد و به معراج رفته باشی و از ما نیز بخواهی تصدیق کنیم از بیت المقدس صحبت کن در این لحظه پیامبر سرش را به زیر افکند چون موقعی که به بیت المقدس وارد شده بود شب بود و همان شب از بیت المقدس رجوع کرد و علائم و مشاهداتی در ذهن پیامبر از بیت المقدس نمانده بود و خداوند به جبرئیل وحی کرد که بیت المقدس را با همه بیابانها، صحراها، کوچه ها و مساجدش جلوی چشمان پیامبر قرار بده در آن لحظه جبرئیل بیت المقدس را جلوی چشمان پیامبر قرار داد و پیامبر صلی الله علیه و سلم نگاه نمود و شروع به وصف نمودن کرد و از نشانه های بیت المقدس برای مردم خبر داد در این لحظه ابوبکر صدیق رضی الله عنه فریاد زد که یا رسول الله یا حبیب الله راست می گویی و من تصدیق می کنم و پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: این را هم بگویم زمانی که با برادرم جبرئیل در آسمان بودیم بر روی زمین فرزندان بنی مخزوم را دیدم که پیش کوه اراک بودند آن طایفه بدنبال شتر گم شده خویش بودند و ما از آسمان صدا کردیم که شتر شما در وادی نخل خوابیده و آنها نیز بدانجا رفتند و مشاهده کردند که آنجا خوابیده است هر آنکه آفتاب بزند آنها خواهند رسید اگر حرفهای ما را باور ندارید شما از آنها بپرسید وقتی آفتاب زد کاروان از طرف بیت المقدس دیده شد و مردم به استقبال آنها رفتند و بعد از مدتی کاروان به مکه رسید و مردم از آنها پرسیدند آیا در راه شما شتری گم کرده اید و آنها گفتند که آری ما شتری را گم کردیم در حالی که ناامید بودیم از طرف بالا صدای فردی آمد که گفت شتر شما در وادی نخل خوابیده است و آن را گرفتیم بعد از آن مسلمانان که گفته های آنها را شنیدند بشدت ابراز خوشحالی کردند و خوشحالی خود را با ذکر لااله الاالله و الله اکبر هویدا کردند رسول خدا صلی الله علیه و سلم همچون ماهی منور و نورانی در بین مردم می درخشید و در این روز چهار هزار نفر با دیدن آن صحنه ها مسلمان شدند و ایمان آوردند و فرشتگان با خوشحالی مسلمانان، خوشحال شدند و با تکبیر و تهلیل ابراز خوشحالی کردند اما ابوجهل آن مرد خبیث از روی حسد گفت: ای محمد این جادوی بزرگی است که ساختی و به مردم ارائه کردی پیامبر صلی الله علیه و سلم به گفته ابوجهل اعتنایی نکرد و رو به مسلمانان نمود و از عجایب و اخبار آسمانها و عرش و آنچه در بهشت و جهنم دیده بود بر مسلمانان بازگو کرد.
رفتن پیامبر صلی الله علیه و سلم به معراج یکی از معجزات الهی است که خداوند بر رسول خود عطا نمود. و بر هر مسلمانی لازم است که عقیده کامل بر وقوع این واقعه عظیم داشته باشد زیرا رفتن پیامبر صلی الله علیه و سلم از مکه به بیت المقدس با قرآن ثابت شده است و منکر آن کافر میشود و عروج پیامبر صلی الله علیه و سلم بر آسمانها با احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم ثابت شده است و هر کسی عروج رسول صلی الله علیه و سلم را به معراج انکار کند او در گمراهی قرار گرفته است و در آخر از خداوند متعال خواهانیم که بر همه توفیق روزافزون برای ترقی دین مبین اسلام در این برهه از زمان عطاء فرماید.آمین یا رب العالمین.
مأخذ این کتاب: تفسیر روح البیان، تفسیر نور، الاسراء و المعراج ابن عباس و درة الناصحین.
(پایان)



نوشته‌ای از erfanabad.org
https://www.erfanabad.org/fa

نشانی این صفحه :
https://www.erfanabad.org/fa/modules/news/article.php?storyid=866